او خواست تا کاخ خوشبختی خويش بر ويرانههای زندگانی من افرازد،
و زان پس معمار شالوده کاخش را چو خاکروبهای به دور اندازد.
او زنده است و معمار فِسُرد و دلش شکست و مُرد،
کاخ ويران شد و چو آرامگهی پيکرم به زير خاک بِبُرد!
– سهيل فروزانسپهر، 86/4/21